نویسنده: عبدالرحیم اباذری



 

سازمان دهی در حوزه

آیت الله بروجردی در مسائل سیاسی، روش خاص خودش را داشت و با توجه به شرایط آن روز و ظرفیت سیاسی مردم، همواره موضع مناسب و بجا اتخاذ کرد و بسیاری از رخدادهای دشوار و حساس را به خوبی پشت سر گذاشت. در عصر زعامت ایشان اگر چه زمینه برخوردهای تند انقلابی با رژیم ستمشاهی و بیگانگان وجود نداشت، چرا که مردم آمادگی و آگاهی لازم را برای تحمل پیامدهای یک انقلاب اسلامی نداشتند، اما باید اذعان داشت که در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی، نیروهای بالقوه بسیاری برای انقلاب تربیت شدند و در طول نهضت، نقش سرنوشت سازی را ایفا نمودند. بنابراین باید گفت: اگر سازماندهی حوزه ها و روحانیت در این زمان تحقق نمی یافت، در دهه چهل و پنجاه هرگز نمی توانستیم شاهد انقلاب بزرگ اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی باشیم. در این مورد آیت الله هاشمی رفسنجانی می گوید:
... بعد از خفقان شدید رضا خان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه ها و حسینیه ها و مساجد، در ابتدای حکومت محمدرضا شاه که ضعیف بود و نمی توانست آن سیاست را تعقیب بکند. یکی از کارهای بسیار مهم و با ارزش شیعه که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سهم عظیمی در این کار دارند، تشکیل و توسعه ی حوزه ی علمیه ی قم و حوزه های دینی بود.
در ده سال بین 1330 تا 1340 که روحانیت تا حدودی خاموش است، حوزه ی علمیه ی قم کاری کرد شبیه کاری که امام صادق علیه السلام کرد. هزارها طلبه ی پرشور، متدین، با مطالعه و آشنای به مسائل روز تربیت شدند و این ها ذخیره انقلاب شدند و اگر این ها نبودند، محال بود در ایران بشود رژیم پهلوی را شکست...(1)
با همه ی این ها معظم له در مراحلی که احساس نیاز و خطر می کرد، اهل اقدام بود و بیدرنگ موضع گیری می نمود و حتی اگر لازم می شد به شخص شاه تذکرات و هشدارهای تند می داد؛ چنانکه یک بار به عنوان اعتراض از پذیرش شاه خودداری کرد و فرصت سوء استفاده را از وی گرفت. و زمانی که شاه می خواست خط فارسی را به لاتین تغییر دهد و در این راستا تبلیغات بسیاری هم به راه انداخت، آن فقیه بزرگ با تمام وجود در برابر این حرکت ننگین ایستاد و گفت« تا من زنده ام اجازه نمی دهم این کار عملی شود؛ به هر جا که می خواهد منتهی شود.»(2) در مورد دیگر وقتی آقای اقبال، نخست وزیر وقت به خدمتش می رسد، ایشان با لحن تند در مورد شاه خطاب به وی می فرماید: « پدرش بی سواد بود، ولی یک مقدار شعور داشت؛ اما این ( محمد رضا شاه) شعور هم ندارد و چیزی ملتفت نمی شود.» (3)
در اینجا چند نمونه ی دیگر از عملکرد و موضع گیری های سیاسی آیت الله بروجردی را مرور می کنیم:

مبارزه با فرقه ی سیاسی بهائیت

هنگام اقامت آیت الله بروجردی در وطن، ایادی این گروه گمراه، فعالیت های خود را در شهر بروجرد و حومه به ویژه با نفوذ در ادارات دولتی در سطح گسترده ای افزایش داده بودند. چون وی از این موضوع آگاه شد، نخست طی اقدامی قانونی سعی کرد مانع فعالیت های آن ها شود. حتی یکی از مدارس دینی شهر را به دبیرستان دینی تبدیل نمود تا جوانان مسلمان را از تبلیغات سوء بهائی ها در امان نگه دارد. سپس وقتی عدم همکاری و کارشکنی دولتمردان وقت را در این رابطه دید، احساس وظیفه و خطر بیشتر کرد و به ناچار خود مستقلاً وارد صحنه مبارزه شد؛ تا جایی که به عنوان اعتراض، از شهر بروجرد خارج شد. پس از آن، مردم شهر به هیجان آمدند و راهی تلگرافخانه شدند. در این هنگام، دولت مرکزی احساس خطر جدی کرد، و فوراً مقدمات بازگشت ایشان را فراهم نمود. به زودی محافل و مجالس علنی بهائی ها را تعطیل و ممنوع اعلام کرد و افراد وابسته به آن را از ادارات دولتی عزل نمود. آنگاه آیت الله بروجردی در میان استقبال پرشور و تاریخی مردم به وطن خویش بازگشت.(4) معظم له در ایام مرجعیت مطلق خویش در قم نیز چون این فرقه را یک گروه کاملاً سیاسی و ساخته و پرداخته دشمنان می دانست، مبارزه با آن را همچنان پی گرفت و جبهه ی پیکار با بهائیت را در سطح کشور توسعه داد؛ به طوری که منجر به تخریب مرکز فعالیت آنان در تهران به نام « خطیره القدس» گردید. در ماه مبارک رمضان همین سال ( 1335ه.ش) خطیب توانا، میرزا محمد تقی فلسفی به دستور آیت الله بروجردی در مسجد شاه تهران به منبر رفت و سخنرانی های مستدل و محکمی را در بطلان عقاید و افکار این فرقه بیان داشت. این برنامه از رادیو نیز پخش شد. آیت الله بروجردی چندین بار خطر این گروه را به شخص شاه هم هشدار داده بود. بالاخره در اثر تلاش های مستمر وی، تا زمانی که در قید حیات بود، بساط بهائیت در ایران برچیده شد و فعالیت هایشان بسیار محدود بود. (5)

حمایت از اقدام حاج آقا حسین قمی

در سال 1320 ش. رضا شاه فرار کرد. آیت الله حاج آقا حسین قمی که در ماجرای قیام تاریخی مسجد گوهر شاد به دستور وی از مشهد به کربلا تبعید شده بود به وطن بازگشت. او بعد از یک ماه توقف در مشهد برای پیگیری خواسته های شرعی و قانونی ملت ایران و لغو قانون کشف حجاب و آزادی فعالیت های مذهبی و تعلیم قرآن در دبستان و دبیرستان های کشور، راهی تهران شد و این خواسته ها را طی بیانیه ی پنج ماده ای به اطلاع حاکمان رساند.(6) دولتمردان و شخص شاه در تأمین خواسته های ایشان طریق مسامحه پیش گرفتند. آیت الله بروجردی که آن وقت در بروجرد اقامت داشت به عنوان پشتیبانی از حاج آقا حسین قمی تلگرامی را به شرح زیر از بروجرد خطاب به نخست وزیر وقت به تهران مخابره کرد« ....مطالب پیشنهاد شده از سوی آیت الله قمی، مطالب ما هم هست. چنانچه با پیشنهادات ایشان موافقت نشود، شخصاً به تهران حرکت می کنم و مسؤول عواقب آن، زعمای امور خواهند بود.» (7)
انتشار محتوای این تلگرام در میان مردم به خصوص سران عشایر لرستان، تحرکاتی را در جهت حمایت از آیت الله بروجردی پدید آورد؛ به طوری که دولت احساس خطر کرد و مجبور شد به خواسته های ایشان تن دهد.

کمک به نهضت ملی نفت

آیت الله کاشانی از طلایه داران نهضت ملی نفت بود. به همین سبب آیت الله بروجردی برای وی احترام و ارزش کم نظیری قائل بود و همواره در شرایط حساس به حمایتش بر می خاست. ایشان بر این اعتقاد بود که این مثلث (کاشانی، شهید نواب و مصدق) باید در کنار هم متحد شوند تا بتوانند بر استکبار خارجی و استبداد داخلی فائق آیند.(8) در ماجرای نهضت نفت، یک روز شاه به قم می آید و به حضور آیت الله بروجردی می رسد. او در این دیدار با اشاره و کنایه از آیت الله کاشانی انتقاد کرده و در تعبیری که منظورش آقاکاشانی بوده می گوید« بهتر است برخی از آقایان به جای ورود به عرصه سیاست، به وظیفه اصلی خود که توجه به معنویات است بپردازند. » در این هنگام آیت الله بروجردی با تندی، مانع ادامه صحبت وی می شود و می فرماید « من راضی نیستم در اینجا از یک آقایی بحث شود که باید از ایشان با احترام یاد کرد.»(9)
پس از جریانی که منجر به شکست نهضت ملی نفت شد، ایادی رژیم شاه در صدد برآمدند تا آیت الله کاشانی را به محاکمه کشانده و او را به اعدام محکوم کنند. در این میان، آیت الله بروجردی به مخالفت جدی برخاست. برخی از اطرافیان، اختلاف سلیقه ایشان با آقای کاشانی را در موارد جزئی مطرح ساختند تا وی از نظر خویش برگردد؛ اما هرگز چنین نشد. حتی در اواخر زندگی که آیت الله کاشانی از حیث معیشت در تنگنا قرار داشت و مبالغی هم بدهکار بود، همچنان کمک های مالی آیت الله بروجردی به او ادامه یافت.(10) آیت الله بروجردی تا وقتی مصدق و کاشانی با هم بودند از دولت مصدق حمایت می کرد؛ تا جائی که این موضوع سبب خشم شاه و درباریان شد. او وقتی متوجه گردید که درباریان می خواهند بر ضد نهضت نفت و مصدق از وجود وی بهره برداری کنند، با هوشیاری در برابر این ترفند ایستاد و حتی یک مورد هم از دولت مصدق انتقاد نکرد و در مقابل برخی محافل گفت« ...رئیس دولت با این که گرفتاری های زیادی داشت، شخصاً با من تلفنی تماس گرفت. ایشان تمام تقاضاهای مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شکایتی ندارم. رئیس دولت برای مملکت خدمت می کند. طلاب پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند»(11) و بدین ترتیب، وی با حمایتی که از دولت مصدق به عمل آورد، بسیاری از فتنه ها را از بین برد و از همه مهمتر، مانع از این شد که در سقوط دولت مصدق و شکست نهضت ملی نفت، از موقعیت حوزه علمیه قم، روحانیت و مرجعیت سوء استفاده شود.

برخورد تحقیرآمیز با دولتمردان جور

واعظ بزرگ و خطیب توانا آقای محمد تقی فلسفی می گوید:
مرحوم آیت الله بروجردی هنگامی که از دولت های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت خاطر ایشان به رقم می فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمودند « نمی پذیرم»: به طوری که فرستاده ی دولت هم می شنید و می رفت و به رئیس دولت وقت گزارش می داد. دولت ها هم از طریق چند واسطه از ایشان علت را جویا می شدند و ایشان می فرمودند « به خاطر این که دولت در فلان موضوع روش های نادرستی در پیش گرفته است.» همین برخورد موجب می شد که دولت در کار خود تجدید نظر کند و موجبات رضایت خاطر ایشان را فراهم آورد. غرض این که مرحوم در کمال صراحت حرف می زد و کاملاً حق اسلام را رعایت می کرد. از حریم دین دفاع می نمود و هر جا فرصتی پیش می آمد پیشروی می کرد.
یکی از این برخوردها را که از نزدیک دیدم، این بود که روز عید غدیر تیمسار بختیار خدمت آن مرجع بزرگ رسید؛ در حالی که بیرونی آیت الله بروجردی پر از جمعیت بود ایشان هم در ایوان نشسته و تکیه به یک ستون داده بودند. شاه او را فرستاده بود تا در جریان مبارزه با بهائی گری که من از منبر مسجد شاه آغاز کرده بودم و از رادیو پخش شده بود، بگوید که نمی شود جلو بهایی ها را گرفت و آن ها را غیر قانونی کرد؛ چون حامیان آن ها در اروپا و آمریکا به ما فشار می آورند که به آن ها کار نداشته باشید. آیت الله بروجردی هم از نفاق و دورویی دولت و سرسپردگی آن به استعمارِ حامی بهائیت بسیار ناراحت و دلگیر بودند. در کنار معظم له پله ی کوچکی بود. بختیار کلاهش را برداشت نشست و دست ایشان را بوسید. آقا که او را دید ناراحت شد و رویش را برگرداند. بختیار کمی عقب رفت و روی پله نشست. آیت الله بروجردی برگشت ببیند او کجا رفت. همین که دید در پشت سر ایشان روی پله نشسته است، با عصبانیت فرمود « بنشین زمین» بختیار هم فوراً نشست روی زمین. این واقعه، صرف نظر از اهمیتی که برای نشان دادن بیزاری آیت الله بروجردی از دستگاه وقت داشت، به دلیل موقعیت و قدرت خاصی که شخص بختیار به عنوان فرماندار نظامی تهران داشت نیز واجد اهمیت زیاد بود. بختیار فرماندار نظامی وقت تهران و معاون نخست وزیر در لباس نظامی و مدالهای آویخته و اسم و رسمی که داشت، با این برخورد تند مرجع عصر فکرش را بکنید که چه وضعی پیدا کرده بود.(12)

مقاومت در برابر تقسیم اراضی شاه

آیت الله بروجردی در برابر کارهای خلاف موازین اسلامی که از سوی دولت، مجلس و حتی شخص شاه انجام می گرفت، شجاعانه می ایستاد و ملاحظه ی هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد. در ماجرای اصلاحات ارضی، شاه لایحه ی آن را به مجلس داده و خود راهی خوزستان شده بود و دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت آن را به تصویب برساند تا هنگام بازگشت به او تحویل دهد. وقتی آیت الله بروجردی از ماجرا آگاه می شود، نامه ای به رئیس مجلس شورای ملی وقت (سردار فاخر) می نویسد. این نامه در زنگ استراحت مجلس به دست رئیس می رسد و او نامه را که مفاد آن به شرح زیر است، برای نمایندگان می خواند: ... از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب شاه لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و در صدد تصویب آن هستند. این لایحه خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود.»(13)
معظم له نامه ی دیگری به آقای بهبهائی در تهران می فرستد و تأکید می کند از جانب ایشان پیگیر موضوع باشد. در بخشی از آن چنین می نگارد: « ...شما در این رابطه مسؤولیت دارید. پدر شما خون بهای مشروطیت ایران است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند. شما در امور خلاف شرع، باید حساس و فعال باشید.»(14)
محمد رضا شاه نامه ای در پاسخ به مخالفت آیت الله بروجردی و جهت جلب رضایت ایشان می نویسد « ...اصلاحات ارضی در ممالک اسلامی هم انجام گرفته است؛ مانند: ترکیه، پاکستان و جاهای دیگر. مصالح کشور را باید رعایت نمود، نه خواسته های عده ای مال پرست را ... ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضی مثل سایر ممالک اسلامی اجرا شود...»
آیت الله بروجردی وقتی نامه ی شاه را دریافت کرد، تنی چند از شخصیت های برجسته ی حوزوی از جمله امام خمینی و شیخ عبد النبی اراکی را به حضور خویش فراخواند و بعد از شور و مشورت با ایشان، جوابی با متن تندی به شاه نوشت که در بخشی از آن چنین آمده بود « ...شما که می گویید در ممالک اسلامی، قانون اصلاحات اجرا شده است آن ممالک، اول جمهوری شدند، بعد اصلاحات ارضی اجرا شد...»(15)
در برابر نفوذ و قدرت معنوی این فقیه مجاهد، شاه نتوانست به اصلاحات آمریکایی در ایران جامه ی عمل بپوشاند و تا ایشان در قید حیات بود به طور کلی این گونه اقدامات را متوقف کرد. او در کتاب « انقلاب سفید» به این موضوع اشاره کرده می نویسد «... قانون اصلاحات ارضی، سیر خود را طی می کرد تا به مرحله ی عمل برسد. یکی از مقاماتی که از اصلاحات دنیا اطلاعی نداشت، نامه ای به مجلس نوشت و جلو این کار را گرفت....» (16)

جلوگیری از ازدواج شاه با زن ایتالیایی

یک وقتی شاه تصمیم گرفته بود با یک دختر مسیحی از کشور ایتالیا ازدواج کند ولی از عکس العمل فقهای عظام در هراس بود؛ چون از نظر فتوای مشهور فقهای شیعه، ازدواج دائم با اهل کتاب جایز نیست. البته برخی از آن ها در ازدواج موقت، حکم به جواز داده اند. بنابراین، عوامل رژیم در تلاش بودند در این خصوص مجوزی از آیت الله بروجردی بگیرند. لذا این موضوع را از محضر ایشان استفتاء کرده بودند؛ بدون اینکه به شخص شاه اشاره بکنند.
جالب این که فتوای ایشان در این مورد برخلاف فتاوای مراجع مشهور، جواز ازدواج دائم و موقت با اهل کتاب بود. وقتی معظم له از اصل قضیه با خبر شد، دوباره به روایات باب مراجعه کرد و آن ها را مجدداً تحقیق و بررسی نمود؛ اما نظر وی عوض نشد و همچنان بر جواز باقی ماند. در عین حال چون بر این باور بود که ازدواج شخص اوّل یک کشور اسلامی با یک زن غیر مسلمان در شأن جامعه اسلامی و شیعی نیست و ممکن است پیامدهای ناگوار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی داشته باشد، لذا در جواب سؤال درباریان، با هوشیاری نظر شخصی خویش را بیان نکرد؛ بلکه نوشت «مشهور بین اعاظم فقهای امامیه، حرمت ازدواج دائم با کتابیه است.»(17)

ستیز با مظاهر آتش پرستی

روزی از آذربایجان به آیت الله بروجردی خبر رسید که لشکر این استان می خواهد جهت مراسم چهارشنبه سوری آن سال، بر بالای دو کوه آتشکده برپا کند و بعد از افروخته شدن آن، نظامیان به احترام آتش از جلوی آن رژه بروند. و این احیای سنت غلط آتش پرستی در ایران باستان بود. آیت الله بروجردی از این خبر شدیداً ناراحت شد و با دستخط خویش نامه ای به شاه نوشت و آن را همراه چند نفر از علمای حوزه عازم تهران کرد تا اگر شاه هنگام مطالعه ی نامه مشکلی داشت، محتوای آن را برای وی توضیح دهند. مضمون بخشی از نامه چنین بود « ... شما پادشاه کشور اسلامی هستید. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستی بگراید، همان مبارزه ای که در صدر اول اسلام با آتش پرستان انجام گرفت اکنون نیز شروع خواهد شد.»(18) شاه پس از خواندن نامه، فوری دستور داد مراسم متوقف شود.
یک بار دیگر هم قرار بود جشن بزرگ به اصطلاح تجلیل از آتش در تهران برگزار شود و رجال لشکری و کشوری از جمله شخص شاه در آن شرکت کنند و سنت آتش پرستی دوباره در این کشور پا بگیرد. آیت الله بروجردی، حاج احمد خادمی را به نزد « صدرالاشراف» از نزدیکان شاه به تهران فرستاد تا پیامش را مبنی بر تعطیلی این مراسم به شاه برساند.(19)
مورد سوم در سالی بود که می خواست در ایران بازی های المپیک برگزار شود که معمولاً افتتاح آن با روشن کردن مشعل آتش طی مراسم ویژه انجام می گرفت؛ چنانکه الان نیز همین گونه است. اما در آن ایام همه ی این موارد در اذهان مردم، موضوع آتش پرستی را تداعی می کرد؛ بخصوص در خارج از کشور شادمانی می کردند و می گفتند آتشی را که پیامبر علیه السلام در هزار و چهار صد سال پیش خاموش کرده بود، شاه دوباره در ایران روشن ساخت. بنابراین، در این مورد نیز آیت الله بروجردی اقدام کرد و خطیب توانا، آقای فلسفی، را از جانب خود به نزد شاه فرستاد و مانع از روشن شدن مشعل المپیک شد. آقای فلسفی در کتاب خاطرات خود، این موضوع را به طور مفصل شرح داده است.(20)

هشدار به دکتر مصدق

آیت الله بروجردی اگر چه از نهضت ملی نفت حمایت می کرد و در مقابل درباریان و شاه، دولت مصدق را ترجیح می داد اما با کسی عقد اخوت نبسته بود؛ لذا احیاناً لغزش های دولت دکتر مصدق و عملکرد و موضع گیری های آن را زیر نظر داشت تا در کشور اسلامی و شیعی از سوی دولتی که به حمایت حوزه ی علمیه و مردم به قدرت رسیده است، خلاف دستورات اسلامی انجام نگیرد.
یک وقت در برخی رونامه های تهران، مطالبی چاپ شده بود که با احکام اسلامی در تضاد بود. این امر سبب تحریک محافل مذهبی و جریحه دار شدن احساسات مردم شد؛ به طوری که منجر به تظاهرات خیابانی و درگیری مردم با مأموران دولتی گردید. و این در حالی بود که دولت و نهضت نفت نیاز شدید به آرامش و امنیت در کشور داشت. در این هنگام آیت الله بروجردی احساس خطر کرد و طی یک پیام تلفنی، به وسیله حاج میرزا محمد حسین به دکتر مصدق هشدار داد که اگر مصدق السلطنه نمی تواند مملکت را اداره کند و امنیت و آرامش را در آن برقرار نماید، بهتر است هر چه زودتر کنار برود تا شخص قدرتمند دیگری سر کار بیاید و زمام امور را به دست گیرد. در پی آن، دکتر مصدق سه نفر از رجال عالی رتبه، آقایان سرتیپ مدبر، ملک اسماعیلی (معاون نخست وزیر) و یک نفر از دادگستری را به حضور معظم له فرستاد تا از نزدیک با ایشان به تبادل نظر بپردازند و از رهنمودهای ایشان بهره مند شوند. این اقدام پیامدهای مثبت به دنبال آورد. (21)

سیاست عین دیانت

آیت الله بروجردی با توجه به این که دوران دشوار آشفته مشروطیت را پشت سر گذاشته و از نزدیک شاهد بود که چگونه سیاست بازان و ایادی اجانب، حوزه ها و روحانیت را به انزوا کشاندند، بعد ضربه ی سختی بر اسلام و شیعیان وارد آوردند، لذا نسبت به اکثر محافل و حرکت های سیاسی سوء ظن داشت. اما هرگز این رخدادهای شکننده نتوانست در نگرش کلی وی به موضوعات سیاسی تأثیرگذار باشد. آیت الله بروجردی با درک بلند و بینش فراگیر به دین و سیاست نظر می افکند و آن دو را تفکیک ناپذیر از هم می دانست و می فرمود« ... ما چگونه می توانیم مسائل سیاسی را از مسائل دینی جدا سازیم؛ در حالی که حج یکی از عیمق ترین عبادات اسلامی است و رابطه ی انسان با خدا را به طرز نیرومندی برقرار می سازد و از نظر بعد عبادی چنان است که انسان را به کلی از ماسوی الله جدا کرده و به خداوند بزرگ مربوط می سازد؛ ولی با این حال، بُعد سیاسی آن، به قدری نیرومند است که از مهم ترین ارکان سیاست اسلامی محسوب می شود...»(22)
وی در ضمن تدریس، وقتی به طرح بعضی از مباحث اسلامی می رسید از قوانین غیر اسلامی حاکم بر جامعه انتقاد می کرد و از شایستگی قوانین اسلامی در اداره صحیح جامعه و برتری آن نسبت به سایر قوانین بشری به طرز منطقی و عمیق دفاع می نمود و تأکید داشت که فقه اسلامی برای اداره ی جامعه ی بشری در تمام شئون زندگی از گهواره تا گور است؛ چنانکه روزی در سر درس فرمود« ... من می دانم فعلاً قضای اسلامی در جامعه جاری نمی شود ولی هدفم از طرح مبحث قضاء این است که بفهمانم موازین قضایی اسلام به مراتب عالی تر و محکم تر از قوانین قضایی است که از اروپا برای ما سوغات آورده اند....»(23)

دفاع از خط و زبان فارسی

همزمان با تغییر خط به لاتین در کشور اسلامی ترکیه توسط یکی از سرسپردگان استعمار غرب به نام آتاتورک، ابادی بیگانه در ادامه ی اجرای اهداف شوم خویش مبنی بر هویت زدایی در کشورهای اسلامی، بشدت در تلاش بودند این خیانت تاریخی را در ایران نیز به وسیله ی رضاخان عملی سازند. لذا از چند وقت پیش، تبلیغات گسترده ای در سطح کشور آغاز شده بود تا این که در زمان محمد رضا شاه به بهانه این که رسم الخط فارسی در نوشتار و چاپ منشأ اشتباه می گردد و پژوهشگران و خوانندگان را دچار حیرت و بلا تکلیفی می کند، و به این بهانه که با زبان بین المللی (انگلیسی) تطابق ندارد و فارسی زبانان در آموزش علوم غربی با مشکل مواجه هستند، خواستند این ترفند را عینیت بخشند. متأسفانه برخی از رجال به اصطلاح روشنفکر هم بازی خوردند و با ساده لوحی در صدد توجیه این توطئه خطرناک سیاسی – فرهنگی برآمدند و ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریختند و طی مقالاتی در روزنامه ها به ضرورت عملی شدن آن تأکید کردند؛ چنانکه آقای سعید نفیسی در ادامه ی این توجیهات در یک بخش مقاله ای می نویسد:
... اشکال بزرگ دیگری که در پیش است این است که در نتیجه ی بدی خط امروزی! و حروفی مشابه که با نقطه تغییر می کنند، فرهنگ های ما پر از اغلاطی است که در نتیجه تحریف حروف پیدا شده است... من وقتی که به چاپ فرهنگ نفیسی، تألیف مرحوم پدرم، آغاز کردم به این مشکل بسیار مهم برخوردم و چاره را جز این ندیدم که اصولی برای تلفظ کلمات فارسی به خط لاتین اختیار کنم و در برابر هر کلمه، تلفظ آن کلمه را به لاتین بگذارم. به نظر من تا وقتی که ما گرفتار این خط کنونی! هستیم، چاره منحصر به همین است و بس...(24)
در این میان، تنها قشری که به عمق این فاجعه به خوبی آگاه بود و احساس خطر جدی کرد و شجاعانه در مقابل این تهاجم فرهنگی ایستاد، روحانیت اصیل و متعهد بود که در رأس همه، آیت الله بروجردی قدرتمندانه قد علم کرد و موضع بسیار حماسی و قاطع گرفت و فرمود«... هدف اینان از تغییر خط، دورکردن جامعه ی ما از فرهنگ اسلامی است. من تا زنده ام اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند. به هر جا که می خواهد منتهی شود...»(25)
در اثر این برخورد قاطع و تاریخی محافل روشنفکری از تکاپو افتاد و رژیم عقب نشست و کشور اسلامی ایران یک بار دیگر از یک تهاجم ویرانگر مصون ماند و آرزوی دشمنان به گور سپرده شد.

پی نوشت ها :

1. در مکتب جمعه، ج 3، ص 379.
2.گلشن ابرار، ج2، ص 671؛ چشم و چراغ مرجعیت، ص 161.
3.مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 115.
4.چشم و چراغ مرجعیت، ص 342.
5.همان، صص 55 و 141 و 190.
6.امام موسی صدر: امید محرومان، عبد الرحیم اباذری، صص 38 و 39.
7.مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 332؛ به نقل از سید جواد علوی.
8.چشم و چراغ مرجعیت، ص 103، به نقل از آیت الله بدلا.
9.همان، ص 279، به نقل از آیت الله محسنی ملایری، با اندکی تصرف.
10.همان، ص 162، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی.
11.زندگی آیت الله بروجردی، ص 78؛ چشم و چراغ مرجعیت، ص 238.
12.الگوی زعامت، صص 195- 197.
13.مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 50، به نقل از آیت الله سلطانی طباطبائی.
14.همان.
15.چشم و چراغ مرجعیت، ص 108، به نقل از آیت الله سید حسین بدلا.
16.همان، ص 161، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی.
17.مجله حوزه، ش 43 و 44.صص 116 و 133.
18.همان، ص 100.
19.الگوی زعامت، ص 198، به نقل از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی.
20.ر.ک: خاطرات حجه الاسلام و المسلمین فلسفی، ص 181.
21.چشم و چراغ مرجعیت، ص 62، به نقل از آیت الله سلطانی طباطبایی.
22.همان، ص 267، به نقل از آیت الله مکارم شیرازی.
23.مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 189، به نقل از آیت الله اشتهاردی.
24.مقدمه فرهنگ عمید، 3 جلدی، صص 25 و 28.
25.چشم و چراغ مرجعیت، ص161، به نقل از آیت الله فاضل لنکرانی.

منبع: اباذری، عبدالرحیم، (1389)، آیت الله بروجردی آیت اخلاص، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، نوبت چاپ سوم.